کتاب ماجراجوییهای فیزیکدان قرن بیستم همین امروز موقع افقی شدن عصرگاهی تموم شد البته وسطش خستگی بعد استخر مستولی گشت و خواب نیم ساعتهای هم ... برای من خیلی کتاب بامزهای و خوش صحبتی بود و سفر کردن به زندگی آدمها مخصوصا آدم درخشانی مثل ریچارد فاینمن واقعا جذابه... جالبترین و خواندنیترین بخشهای کتاب برای من جاهایی بود که فاینمن از کنجکاویهایش میگفت، کافی بود یک موضوع برایش ایجاد سوال کند؛ بی درنگ به دنیای آن سفر میکرد و به معنای واقعی کلمه غرق در جستوجو میشد، بدون هراس از اینکه این من را چه به این موضوع یا مثلا من یک عضو مهم پروژه منهتن هستم و من وقتی برای این مدل کنجکاویها ندارم، ... مثلا در جایی از کتاب میگوید یکبار دیدن مسیریابی مورچهها به سمت غذا توجهش را جلب کرد و پس از آن شد گالیوری در دنیای مورچهها. یک عدسی کوچک از میکروسکوپ قدیمیاش برمیدارد و مورچهها را میبیند که از شتهها مراقبت میکنند و شتهها هم در پاسخ به نوازش مورچهها عسلی ناب به آنها هدیه میکنند و بعد شکست نور هم مسئول جلوههای ویژه میشود و عسل را بهسان یک گوی رنگی درخشان نشان میدهد یا مورچهای را میبیند که با دو دست جلوییاش قطره آبی را بلند میکند و قطره به لطف کشش سطحی آب شکل خودش را حفظ میکند و همینطور گردالیوار وارد دهان مورچه میشود و بعدها از فاینمن میشنویم آن پایین فضای زیادی وجود دارد و دنیای شگفتانگیز نانو... یا وقتی که سودای باز کردن قفلها به سرش میافتد و تلاش میکند تا فرمول آنها را کشف کند و آنقدر اوستا میشود که کتابهای شکستن قفل به یکدهم مهارت جناب ریچارد هم نمیرسند و در قرار با هافمن وقتی برای گرفتن چند لیست مهم و فوق سری از فرایند ساخت بمب اتم از انتظار حوصلهاش میرود، خودش دستی به قفل گاو صندوق محتوی مدارک سری بمب اتم و طرحهای تولید پولوتونیوم میزند و اینجا عدد نپر کارش را راه میاندازد و گاوصندوق اول، دوم، سوم و ... دهمین گاوصندوق با رمز ۲۷-۱۸-۲۸ باز میشود، واقعا چه کسی گاوصندوقی مهمتر از این را باز کرده... فاینمن قانونهای علم را میشناخت و معتقد بود علم زبان طبیعت است. او با فیزیک بازی میکرد و از قوانین استفاده میکرد تا پاسخ سوالهای ذهنش را پیدا کند..." یکبار در کافه مردی را دیدم که بشقابی به هوا پرتاب کرد، همانطور که بشقاب در هوا چرخ میخورد دیدم که علامت آبی رنگ روی بشقاب لنگ میزند..."شروع به بررسی نیروها و حرکت کرد و محاسباتش را در این زمینه مفصل ادامه داد و موفق شد نظریه دیراک را توسعه بده و مبنای حرکت اسپینی الکترونها در اتم شناخته شد..."کارهایی که انجام میدادم اهمیتی نداشتند اما در نهایت نمودارها و تمام آنچه موجب اخذ جایزه نوبل شد از وقت گذرونی روی بشقاب چرخان نشات گرفت." همچنین فاینمن خیلی اوقات هنگام کار با دانشجویان و بررسی کتابهای درسی به این نکته برمیخورد که بچهها نمیدادند چطور از دانستههایشان استفاده کنند و حتی نمیدانستند چه میدانند، شاید فقط بوسیله عادت و تکرار مسائل را یاد میگرفتند و درنتیجه معلوماتشان سطحی و خالی از معنا بود..."بعد از مصاحبه از دانشجویی که تمام سوالات را دقیق و موبهمو توضیح داده بود، خواستم چند مثال از آنچه گفته بود بیاورد اما عمق دانشش او را همراهی نکرد و از پاسخ دادن باز ماند..." زیباترین نکتههایی که از همنشینی با فاینمن یاد گرفتم این بود که کارهایی که دوستشون داری ولی به ظاهر اهمیتی ندارند را با خیال راحت جدی بگیر و باهاشون درگیر شو، شاید یه روزی یه ابزار به دردبخور برای جعبهابزارت شدند، ابزاری تو خوب بلدی ازش استفاده کنی 😇ی وجود برای ما باز میکند که حقیقتاً حیفه دیدنشون رو از خودمون دریغ کنیم. مستند infinity از زندگی فاینمن بیشتر برای ما میگوید.