ظاهر شدن پیام استاد روی گوشی برای ترشح مقادیر بیش از اندازه کورتیزول در بدن( که کاش استاد با استفاده از روشهای الکتروشیمیایی که خیلی روشهایی ارزان و دوستدار محیطزیست با هزار فیچر هستند، آنها را اندازهگیری میکرد) کافیست، چه برسد به اینکه پیام محتوای" بیا آزمایشگاه و امپدانس و چیزهای دیگر که چیزی به علمت اضافه نمیکند را تست بگیر" تا کار تحقیقاتی حرفهای تری ( تو بخوان چاپ مقاله در یک مجله خفن) ارائه کنی ... استثناً این دفعه بعد از کلی شکست یاد گرفتم خیلی راحت بله نگویم تا بعداً به خاطرش ۵۰۰۰کیلوکالری گلوکز حروم نکنم، این دفعه در تصمیمگیری قاطعام و میدانم چه میخواهم.
ترازو را برمیدارم، وزنهی مقاله را در یک طرف ترازو میگذارم و وزنهی اندیشهها و فعالیتهایی که عمیقاً دوستشان دارم و راهی متفاوت از فضای مرده و بیروح آکادمیک (که حداقل من تجربهاش کردهام ) میطلبد را در طرف دیگر. کفههای ترازو خیلی سریع بالا و پایین میشود و راستش را بخواهی از این اختلاف فاصلهای که بین کفهها بهوجود میآید و من میبینم و برایش احترام قائلم، لذت میبرم و از تصمیمم مطمئن میشوم...
امیدوارم بتوانم به خوبی ازت دفاع کنم، تصمیم با ارزش ۲۵ سالگی من
راستش را بخواهی مجذوب عکس بالا شدم. دارم توی عکس یک دنیا عشق و علاقه میبینم. معلمی که چشمهاش دارن برق میزنند و میشه اشتیاق رو حتی در بخشی از صورتش که پشت ماسک قایم شده به خوبی حدس زد.
عاشق اون دیوار و سقف و نگاه کنجکاوانه ی بچه ها شدم.
حتما این ایده رو به زودی تو یک مکان مناسب اجرا خواهم کرد. بهم حس روشنی و امید میده.
من هم چند سال پیش وقتی داشتم پایاننامه ارشد رو کار میکردم از وضعیت خشک و بی روح فضای آکادمیک و کارهای بیهوده ای که هیچ کجا به دردم نخوردند به ستوه اومدم. و عطای تحصیل در دوره دکتری فیزیک رو به لقایش بخشیدم و هیچ وقت هم به فکرش نیفتادم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
راستش را بخواهی مجذوب عکس بالا شدم. دارم توی عکس یک دنیا عشق و علاقه میبینم. معلمی که چشمهاش دارن برق میزنند و میشه اشتیاق رو حتی در بخشی از صورتش که پشت ماسک قایم شده به خوبی حدس زد.
عاشق اون دیوار و سقف و نگاه کنجکاوانه ی بچه ها شدم.
حتما این ایده رو به زودی تو یک مکان مناسب اجرا خواهم کرد. بهم حس روشنی و امید میده.
من هم چند سال پیش وقتی داشتم پایاننامه ارشد رو کار میکردم از وضعیت خشک و بی روح فضای آکادمیک و کارهای بیهوده ای که هیچ کجا به دردم نخوردند به ستوه اومدم. و عطای تحصیل در دوره دکتری فیزیک رو به لقایش بخشیدم و هیچ وقت هم به فکرش نیفتادم.